منتظران

منتظران

منتظران

منتظران

خدای گرگها _ خدای گوسفندان


خدای گرگها _ خدای گوسفندان

(آیا خدای گوسفندان همان خدای گرگهاست؟!!!)

چوپان برای لحظه‌ای گله‌ی گوسفندان را رها کرد تا برای تهیه نان به نانوایی برود.  

      

از بدی شانس نانوایی بسیار شلوغ بود و او می‌بایست مدت زمانی را تا رسیدن نوبتش به انتظار بماند.  

اگر چه منتظر نان بود اما نگرانی گله یک دم رهایش نمی‌کرد و مدام این پا و آن پا می نمود.  

نانوا چون دلواپسی و نگرانیش را دید از او پرسید: چرا اینقدر نگران و دلواپسی؟

چوپان به نانوا گفت: برای تهیه نان، گوسفندانم را رها کرده‌ام، ترسم از این است  که گرگها در هنگام نبودنم آنها را بدرند!

    

نانوا به چوپان گفت: چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده‌ای؟ 

چوپان گفت: البته که گوسفندانم را به دست خدا سپرده ام، اما خدای من و گوسفندانم، خدای گرگها نیز هست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.